امیرحسین جونمامیرحسین جونم، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره
درسا جونمدرسا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

لحظه لحظه های با هم بودن

خاطرات شیرینم

1393/8/20 8:13
نویسنده : مامان مهدیه
753 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فرشته ی زیبای من ........دختر مهربونم ..........مامانی امروز بعد از مدتها به وب شما سرزدم ..........کلی دلم گرفت ........... نتونستم بیام و تولدت رو اینجا تبریک بگم ......... عشقم دختر بی نظیرم توی این مدت خیلی کارهای جدید انجام دادی .......... الان فرشته کوچولوی من چهار تا دندون سفید وناز داره ........میتونی بدون کمک بایستی ......ولی همچنان چهار دست و پا رفتن رو ترجیح میدی ........ از صبح که بیدار میشی تا شب با خودت ,من,بابا,داداشی,در,دیوار ,تلویزیون,اسباب بازی هات و... حرف میزنی البته به زبون خودت ........ دختر پاییزی من همچنان ارامش توی چشمات موج میزنه و من تا وقتی که کنارتم دلم آروم آروم ..........این روزا که میگذره همش تو فکر پاییز پارسالم که تازه به جمع ما پیوسته بودی ....... چه روزهای زیبایی رو برام خلق کرده بودی ........به یاد آوردن خاطره ی زیبای زایمانم حالم رو خیلی خوب میکنه ........تو بهترین دختر دنیا اصلا مامان رو اذیت نکردی .......خیلی راحت و بدون هیچ دردی تو رو به این دنیا آوردم نفسم ........اولین کسی که تو رو تو بغل گرفت خودم اولین کسی که بدن نرم و زیبا تو نوازش کرد خودم بودم هنوز بند نافت وصل بود ........ هنوز چشمای زیبات رو باز نکرده بودی  وقتی تو بغلم گرفتمت دنیا برام ی رنگ تازه ای پیدا کرد ....... حس داشتن ی مونس و همدم توی این دنیای بزرگ حس زیبایه .........اون روز بارون میامد یه بارون شدید ........ داشتن بیمارستان رو باز سازی میکردن ...... وقتی که رسدیم بیمارستان من دیگه مرحله های آخر زایمان رو میگذروندم ....... تمام دردم رو شب تا صبح تنها کشیده بودم ...... تنها ولی یه تنهایی زیبا تا صبح  دعا میخوندم و از خدا طلب صبر و آرامش میکردم ....... چه درد شیرینی بود ...... صبح بابا و امیر حسین جونم رو بیدار کردم تا امیر حسین بره مدرسه ....... هیچ کدومشون متوجه نشدن که من درد دارم ...... نمی خواستم امیر حسینم نگران بره مدرسه ...... وقتی بابا تو راه برگشت از مدرسه بود تماس گرفتم و گفتم حالم خوب نیست و ماشین رو بیار از پارکینگ که بریم بیمارستان ....... ماشین رو آورد و زن عمو راما هم با ما اومد بیمارستان ..... نمیخواستم بابا بزرگ و عزیز بیان بیمارستان ..... میدونستم طاقت درد کشیدن من رو ندارن ........ وقتی رسیدیم بیمارستان بعد از معاینه پزشک با ویلچر منتقلم کردن به اتاق درد زایمان ........ چون دیگه مرحله های اخر بود ....... وقتی رسیدم توی اتاق بر خلاف بقیه ی مادرها که داشتن درد میکشیدن و داد میزدن و التماس میکردن که از این درد نجات پیدا کنن ........ من پر از آرامش بودم ....... طوری که همه تحسینم میکردن ...... فقط موقع درد اروم میگفتم:"خدایا ممنونم از بابت قدرت زیادی که به من دادی و من با این قدرت میتونم هر کار سختی رو آسون کنم "هر کی صدام رو میشنید میگفت افرین به این صبوری و قدرتت . ......... تنها مساله ای که ناراحتم میکرد , درد کشیدن و بی طاقتی هم تختی هام بود , من دیر تر از اونا اومده بودم بیمارستان ولی از اونا زودتر زایمان کردم ...... موقع به دنیا اومد تو چون اصلا مثل بقیه داد و فریاد نمیکردم دکتر ها فکر میکردن که حالم خوبه و داشتن به بقیه ی  مامانا میرسیدن که یه دفعه گفتم دخترم داره به دنیا میاد که همه اومدن بالای سرم  گفتن باید بدویی تا اتاق زایمان وگرنه همین جا به دنیا میاد........... من با این که گفتم نمیتونم ولی بلندم کردن تا منو ببرن...... که شما وسط راه افتادی تو دستای خودم و من نزاشتم که زمین بخوری عشقم چسبوندمت به سینم و تا اونجایی که میشد از اون لحظه لذت بردم ..... چه حس زیبایی بود .... دیگه هیچ وقت تکرار نمیشه ...... بعد دادمت بغل خانم مامایی که اونجا بود و کارهای دیگرو اونا انجام دادن ....... حالا فهمیدی چرا همیشه میگم من اولین کسیم که بغلت کردم  ؟؟؟؟...........حالا دیگه اون روزها گذشته و دختر ناز من یک ساله شده ......... خیلی خوشحالم که هستی آرامشم . 

.

.

.

.

خدا رو شکر بابایی مراحل شیمی درمانیش تمام شده و حالش خیلی بهتره خدا خواست که شما همچنان ی تکیه گاه عظیم رو کنارتون داشته باشید 

الان با گوشی اومدم و دارم برات مینویسم عشقم بعدا که با سیستم اومدم برات عکسای این چند وقت رو میزارم . دووووووست دارم آرامشم 

پسندها (8)

نظرات (21)

مامان آرزو
20 آبان 93 9:35
سلام دوست عزیزم وای چقدر قشنگ بود خاطره زایمانت تولد ناز دخترمون هم مبارک باشه از طرف من ببوسش
مامان مهدیه
پاسخ
سلام ارزو جون خودم خوبی عزیز دلم ,به خدا شرمنده ی این همه مهربونیتم عزیزم مرسی که انقد به فکر مایی ممنون شما هم محمد جونم رو ببوس من همیشه به یادتم
مامان ناهید
22 آبان 93 0:32
سلام مهدیه جون چه خوب که دوباره اومدی خاطرات زایمانت خیلی شیرین و قشنگ بود من که خیلی خوشم اومد خیلی خوشحالم که حال همسرتون خوبه انشاالله همیشه در کنار هم و بچه های گلتون خوب و شاد باشید عزیزمدر ضمن تولد درسا جونم مبارک باشه ایشالله تولد ۱۲۰ سالگیش
مامان مهدیه
پاسخ
سلام ناهید جونم چقدر خوشحالم کردی گلم .... شما لطف داری ممنون ... انشالاه شما و همسرتونم همیشه سلامت باشید و سایتون بالای سر مهربد جان باشه
مامان هستیا
22 آبان 93 10:29
سلام خانمی از خوندن خاطرات زایمانتون واقعا لذت بردم انشالله همیشه در همه مراحل زندگیتون آرامش تو وجودتون باشه تولد نازدخترتون هم مبارک باشه خانمی
مامان مهدیه
پاسخ
ممنون دوست مهربونم ... همچنین شما ..... هستیا جونم رو ببوس
زهرا مامان ارتا
24 آبان 93 21:58
عزیزممممممممم چقدر زیبا و با احساس خدارو شکر که حال بابایی هم بهتره
مامان مهدیه
پاسخ
سلام زهرا جونم ممنون که به ما سرزدی .امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشی ... ارتا جونم رو ببوس
مامان افسانه
30 آبان 93 1:11
سلااااام درسای گل و ناز و خوشگلم اول از همه تولدت مبارک بعدشم خیلی خیلی دندونات مبارک الهی 12000000000000000 ساله بشی همیشه سربلند و موفق باشی و کنار عزیزانت باشی مهدیه جونم چقدر قشنگ نوشته بودی خیلی با احساس بود خدا همیشه دخملتو سلامت برات نگهداره چقدر روزها زود میگذره حالا روزی میاد عروسش میکنی خدا هزااااااران هزاااااااااااااااااااار مرتبه شکر که همسری بهتره به حق امام رضا همه بیماران لباس عافیت به تن کنن خیلی دوستتون دارررررررررررررررررم خیلی بوووووووووووووووووووووس برای روی ماه خودت و جوجوهای نازت
مامان مهدیه
پاسخ
خاله افسااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااانه ما دوست داریم بوووووووووووووووووووووووووووووووس
مامان افسانه
1 آذر 93 17:00
شلام مهدیه عزیزم بابت اینکه کمتر بهت سر میزدم خیلی خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی شرمنده ام میدونم این رسم رفاقت نیست ولی باور کن تمام روزم با دنبال دنیا کردن تموم میشه کار خونه از وقتی دنیا راه افتاده 10 برابرشده اما با وجود همه اینها تو گلی و دوست گلدون منی اخه خیلی گلی بابت همسرت هم خدارو هزااااران هزااااااااااااااااااااار بار شکر
مامان مهدیه
پاسخ
سلااااام افسانه جون خودم خوبی عزیز دلم خیلی خوشحالم میکنی عزیزم من باید شرمنده باشم که دیر به دیر سر میزنم بهتون دنیا جونم مشالاه بزرگ و خانم داره میشه منم اوضاعم مثل تو گلم بد جوری درگیر این دختر شیطون بلا شدم ولی خوب تا باشه از این درگیری ها
marzieh
6 آذر 93 15:58
سلام عزیزم.اول تولد دختر ماهتتتتت مبارک دوما خداروووووشکر که حال همسرتون بهتره .خاطره جالبی بود اما من که همیشه از طبیعی میترسم
مامان مهدیه
پاسخ
سلاممم مرضیه جونمممممم ممنون از حضورت مهربونممممم
مامان افسانه
20 آذر 93 0:00
سلام مهدیه عزیزم خوبی بچه ها خوبن ؟ان شاالله حال همسری خیلی خوبه حتما همینطوره روی ماهتون رو میبوسم
مامان مهدیه
پاسخ
افسانه جونممممممممم خععععععلی دوست دارمممم ممنون که مرتب سر میزنی ببخش من دیر به دیر جواب میدم
زهرا مامان ارتا
26 آذر 93 19:31
*..*•. .•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•* .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•* .•*...•*..*•. .•*..*•. . .... .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. . -´´´´#####´´´´´´####.•*..*•. .•*..*•. ´´########´´#######.•*..*•. .•*..*•. ´############´´´´###.•*..*•. .•*..*•.. #############´´´´´###.•*..*•. .•*..*•. ###############´´###..•*..*•. .•*..*•. ############### ´###..•*..*•. .•*..*•.. ´##################.`.•*..*•. .•*..*•. ´´´###############..•*..*•. .•*..*•. ´´´´´############.*.•*..*•. .•*..*•. ´´´´´´´#########.`.•*..*•. .•*..*•. ´´´´´´´´´######..•*..*•. .•*..*•. ´´´´´´´´´´´###..•*..*•. .•*..*•.• .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*• .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*...•*..•*..*•.•*.* .•*..*•. .•*..*•
مامان افسانه
27 آذر 93 15:24
سلام دوست گلممممم خوبی چه خبرا عسلم خوبه گل پسری خوبه خودتو که ان شاالله عالیه عالی هستیبه امید خدا که حال همسری خیلی خوب شده خیلی دوستتون دارررررررررررررررم در پناه خدای مهربون باشید
مامان مهدیه
پاسخ
سلاممم افسانه ی مهربونم ما خوبیمممم به خوبی شما ممنون که سر زدی گلمممممممم دنیا جونم رو ماچ ماچ کن هزارتا
سحرمامی آرتین
29 آذر 93 19:29
 ثانیه ثانیه می گذرد، یادت نرود این جا کسی هست که به اندازه تمام برگ های رقصان پاییز برایت آرزوهای خوب دارد.  عمرت یلدایی، دلت دریایی، روزگارت بهاری  یلدای خوشی را برایتان آرزو می کنم . . .
مامان مهدیه
پاسخ
ممنون سحر جونممممممممممم
مامان آرزو
1 دی 93 20:18
سلام خانمی خوبین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بیا یه خبر از خودتو و ناز گلات بده
مامان مهدیه
پاسخ
سلاممممممم آرزو جونممممم خوبی عزیزم ما خوبیم شدیدا مشغول خونه تکونی و خرید عید محمد جوونممممممم رو ببوس دوست مهربونم
مامان روشا
7 دی 93 12:50
امیدوارم همیشه جمعتون جمع باشه و همیشه خبر سلامتی به روشای منم سر بزنید.
مامان مهدیه
پاسخ
ممنون دوستممممممم چشممم حتما
زهرا مامان ارتا
28 دی 93 1:38
عزیزمییییییییییییییی
کتاب آموزش مسائل جنسي و زناشويي براي اولين بار کاملا تصويري و عکسهاي واقعي
11 بهمن 93 10:21
اگر سنتان زير 18 سال ميباشيد خواهش ميکنم اين نظر رو نخونيد. کتاب آموزش مسائل جنسي و زناشويي براي اولين بار کاملا تصويري و عکسهاي واقعي اين کتاب صد در صد مورد نياز شماست چه مجرد و چه متاهل فقط تا پايان اسفند 1393 با اين قيمت استثنايي عرضه ميشود. اين کتاب آموزشي مخصوص افراد بالاي 18 سال بويژه زوج هاي جوان است. از عواقب خودارضايي با خبريد؟ موثرترين راههاي ترک ان را مي دانيد؟ آقايان ! از زود انزالي رنج مي بريد ؟ خانم ها ! همسرتان قادر به ارضا شما نيست ؟ از سايز آلت خود ناراضي هستيد ؟ نظر خانم ها را در اين مورد مي دانيد؟ ميخواهيد به همراه همسرتان ارگاسم طولاني و دلپذير داشته باشيد ؟ مي خواهيد لذت جنسي دو طرفه را تجربه کنيد؟ جواب همه افراد مثبت است اما به علت حجب و حيا در خانواده ها اموزش اين مسائل مهم به خوبي صورت نميگيرد و به علت عدم اگاهي و در برخي موارد اگاهي هاي غير علمي و ناقص بسياري افراد قادر به لذت بردن ازاين عواطف و احساسات خدادادي نيستند و برعکس عامل سرخوردگي و نگراني و تشويش و اختلال در زندگي روزمره شان نيز مي شود. اين کتاب در ساير سايت هاي ديگر به قيمت هاي بالا به فروش ميرود. اما ما به دليل اهميت آن اين کتاب را تنها با 5000 هزار تومان در اختيار شما قرار مي دهيم. براي ديدن فهرست مطالب و خريد اين کتاب به وبلاگ ما مراجعه کنيد. با لينک کردن وبلاگ ما ، گامي مهم در حل مشکلات جنسي جوانان جامعه برداريد. در صورت مسدودي وبلاگ به ما ايميل بزنيد.خريد اين کتاب بسيار آسان است. _______________
مامان زهرا
29 بهمن 93 21:56
مامان مهدیه
پاسخ
مرسی از حضورت زهرا جونمممممممممممممممممم
خاله فریبا
12 اسفند 93 16:28
سلام خواهر گلم تولد درسا جونو بهش تبریک میگم وقتی نوشته ات رو خوندم اشک تو چشمام پر شده بود خیلی زیبا بود
مامان مهدیه
پاسخ
سلاممممممممم خواهری جونم ممنونم عزیزمممممم شما لطف داری دلسای نازمو ببوس
سحرمامی آرتین
13 اردیبهشت 94 9:05
سلان عزیزم خوبین؟ چه خبر؟ کم پیداشدین. ماهگرددخملیت مبارک. عزیزم بیاازخودت ونی نی هات یه خبری بده خب دلمون براتون تنگ شده.
مامان افسانه
20 اردیبهشت 94 0:21
سلام دوست نازنینم خوبی گلمممممم اول از همه سال نو مباررررررک بعدش روز مادر مبارررررررک بعدش روز پدر مبارررررررک پیشاپیش نیمه شعبان هم مبارررررررک کلا خواستم مناسبت بارونت کنممممم چه خبرا باوفا خوبی عزیزم بچه ها خوبن خودت و همسری خوبین؟ بابا این دلتنگی فشار اورد کامنت بدم وگرنه نمیخواستم بیام خیلی دوستتون دارم یه خبری چیزی از خودت بدی بد نیست گفتم در جریان باشی
atefeh
25 تیر 94 11:36
ممنون از رایتون
سحرمامی آرتین
11 آبان 94 10:09
سلام خواهرگلم. ممنون ازلطفت که بهمون سرزدی .خانوم کوچولوی نانازچطوره?تولداونم مبارک ببخشیدیکم تنبل شدم ونمیتونم بیام وزودزودسربزنم.دوستتون دارم فداتون