امیرحسین جونمامیرحسین جونم، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره
درسا جونمدرسا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

لحظه لحظه های با هم بودن

به خونه ی جدید ما خوش اااااااااااااامدید

تولد پاییزیم مبارک

روزی که به دنیا امدی من متولد شدم و ان روز هم دخترم شدی هم همه چیزم دختر اسمانی من  جهانم با تو شکرانه هایش بیشتر است و تو عاشقانه ترین باور خواب و بیدار منی گوشه ی دلم روز به روز را با نگاه رو به تکامل تو اغاز میکنم سپاس خدایی را که گیلاس باغ بهشت را به من عطا کرد  سایه خدای عشق بر قلبت مدام دخترم ...
11 آبان 1394

خاطرات شیرینم

سلام فرشته ی زیبای من ........دختر مهربونم ..........مامانی امروز بعد از مدتها به وب شما سرزدم ..........کلی دلم گرفت ........... نتونستم بیام و تولدت رو اینجا تبریک بگم ......... عشقم دختر بی نظیرم توی این مدت خیلی کارهای جدید انجام دادی .......... الان فرشته کوچولوی من چهار تا دندون سفید وناز داره ........میتونی بدون کمک بایستی ......ولی همچنان چهار دست و پا رفتن رو ترجیح میدی ........ از صبح که بیدار میشی تا شب با خودت ,من,بابا,داداشی,در,دیوار ,تلویزیون,اسباب بازی هات و... حرف میزنی البته به زبون خودت ........ دختر پاییزی من همچنان ارامش توی چشمات موج میزنه و من تا وقتی که کنارتم دلم آروم آروم ..........این روزا که میگذره همش تو فکر پاییز...
20 آبان 1393

دختر با دندون من

سلام دختر مهربونم  عزیز دلم با یک تاخیر نسبتا طولانی اولین مروارید درخشانت  مبارک  10 ماه زمینی شدنت مبارک  درسای بینظیرم در تاریخ 26 مرداد 1393 اولین دندونت از بین لثه ی بلوریت بیرون زد مامان جون انقدر خوشحال شدم که باورت نمیشه  بعد از یه مدت طولانی این بهترین ولذت بخش ترین اتفاق زندگیم بود  و شروع به تدارک یک جشن زیبا و به یاد موندنی کردم  تقریبا دو هفته طول کشید تا همه چی اماده بشه  توی این دو هفته امیر حسین و عطیه و انسیه(دختر عموها) خیلی کمک کردن  و همه جی اون طوری شد که می خواستم  حالا بریم سراغ عکس ه...
20 شهريور 1393

شیرینترینم نه ماهه شد

ناز گلکم نه ماه باهم بودنمان را سپاس  سپاس بابت سه فصل زیبا که با هم پشت سر گذاشتیم ... سه فصل شیرین و پر از خاطرات رنگارنگ...خاطرات لحظه به لحظه بزرگ شدنت ... هر روز که میگذرد بیشتر و بیشتر وابسته ی نگاه پر مهرت و لبخند پر از شوق زیستنت میشوم... حالا دیگر تو گل باغ زندگیم  انقدر بزرگ شده ای که با ما بر سر سفره بنشینی وبا ان صدای دلنشینت برای ما اواز ی از جنس ماما...بابا...دادا...به به... سر دهی و با هر محدودیتی مخالفت خودت رابا یک جیغ کوچک اما گیرا نشان دهی. فرشته ی زمینیه زیبای من نهمین ماهگرد زندگیت رو باید بدون بابا جشن بگیریم بابا طبق روال 21 روزه اش دیروز...
11 مرداد 1393

دختر شیرینم دوستت دارم

سلام نبات شیرین من دخترگل گیسو ی من چه شادم از بودنت توی این روزهای سخت تنها لبخند توست که لحظه هام رو سبز میکند             لبخند زدی واسمان ابی شد        شب هایه قشنگ باتو مهتابی شد  فدایه اون خندیدنت بشم شیرین بانو   ...
29 تير 1393

دختر 8 ماهه ی من

نازنین دخترم ...فرشته ی شیرینم  الان که دارم مینوسم تا به یادگار برات بمونه شما 8 ماه و 11 روز سن داری  چهار دست و پا میری  مبل ودیوار رو میگیری و بلند میشی دست دسی میکنی  وقتی زبون در میاریم تو هم اون زبونه کوچولو و نازت رو دربیرون میاری  هنوز از مرواریدهای کوچولو خبری نیست ولی ما همچنان منتظریم وقتی خسته میشی میای  پاهام رو میگیری بلند میشی نق نق میکنی تا بغلت کنم بعد سر ت رو میزاری رویه شونه هام  تا از کنارت میرم کنار بهونه میگیری الهی من قربونت برم که همش دوست داری کنارم باشی  تازگی ها هم که نانای یاد گرفتی تا برات می خونم ...
23 تير 1393

وب جدیدت مبارک

سلام دختر شیرینم  وبلاگ جدیدت مبارک نفسم  مامانی یه عالمه دلم گرفته خیلی غمگینم یه بغض خیلی بزرگ تو گلومه  نمی دونم چرا رو زگار با ما سر ناسازگاری گذاشته ولی این اعتقاد رو هم دارم که خواست خدا بوده  ومن حق گلایه و شکایت در مقابل خدا ندارم  شاید دوباره روزهای شاد مون برگرده  من خیلی قدرتمندم و مطمئن باش از پس هر مشگلی برمیام ولی دلم برایه تو میسوزه  میتونستی روز های شاد زیادی رو تو ی این سن تجربه کتی گلم  میتونستی روی شونه های بابا بشینی و نگاهتو به اسمان بدوزی  میتونستی چنان توی خوشی های زندگی غرق بشی  و با صدای بلند بخندی که &n...
23 تير 1393
1