وب جدیدت مبارک
سلام دختر شیرینم
وبلاگ جدیدت مبارک نفسم
مامانی یه عالمه دلم گرفته خیلی غمگینم یه بغض خیلی بزرگ تو گلومه
نمی دونم چرا رو زگار با ما سر ناسازگاری گذاشته ولی این اعتقاد رو هم دارم که خواست خدا بوده
ومن حق گلایه و شکایت در مقابل خدا ندارم
شاید دوباره روزهای شاد مون برگرده
من خیلی قدرتمندم و مطمئن باش از پس هر مشگلی برمیام ولی دلم برایه تو میسوزه
میتونستی روز های شاد زیادی رو تو ی این سن تجربه کتی گلم
میتونستی روی شونه های بابا بشینی و نگاهتو به اسمان بدوزی
میتونستی چنان توی خوشی های زندگی غرق بشی و با صدای بلند بخندی که صدای خندهات
همه رو به خنده وا دار کنه.
ولی فعلا همش یه خیاله
بابا خیلی مریضه و ما همه غمگینیم و نگران فردا که قرار چه اتفاقی بیفته
هر بیست و یک روز بیمارستان بستری میشه و دو روز میمونه تا دارو تزریق کنه
وبعد اومدنش نمیتونه تا سه روز بغلت کنه
الهی من فدات بشم خیلی اون سه روز اذیت میشی همش میری جلوی اتاقش و نگاهش میکنی
و وقتی میا م جلوتو میگیرم تا نری پیشش یه جوری از ته دل گریه میکنی که بابا جیگرش کباب میشه
اونم با تو گریه میکنه یه جوری که کسی نفهمه
برایه بابا دعا میکنم تنها کاریه که از دستم بر میاد فقط خداست که میتونه کمکش کنه
به امید اون روزی که بیام و برات بنویسم بابا خووووووووووووووووب شد